من امروز صبح اینطور بودم:
ظهر اینطور شدم:
شبم ........ :
نتیجه گیری اخلاقی: کسی رو مسخره نکنید...عاقبت نداره.
شاید بعضی ها دیده باشند و شاید یه کم هم دیر باشه ولی چون قشنگه براتون گذاشتم.
دیشب به حکم ادب و اجبار که فرزند مهمانمان سریال 4 خانه را دنبال می کرد ، به ناچار به تماشای آن نشستم. تیتراژ برنامه نوید بخش یک کار طنز بود ولی دریغ از یک لبخند که بر لبم بنشیند و از ابتدا تا انتها حرص خوردم. روابط بین شخصیتهای فیلم همه ناسالم و سردر گم بود .
زن و شوهر دائم دعوا داشتند و گویی دشمنان خونی یکدیگر بودند و بر ضد هم نقشه می کشیدند ( منصور و مادرجان ) .
دو جوان دم بخت ( هنگامه و شنبه ) که ظاهرا بار طنز بر دوش آنهاست ، به قول خودشان اساتید نیرنگ بازی بودند .
دامادهای دودوزه باز( حامد و فرزاد ) و همسران احمق آنها نیز من را حرص می دادند .
گویا این سریال را فقط جهت تحمیق مردم ساخته اند . مادرجان زنی هست که به راحتی خام می شود و بازیچه دست جوانکی به اسم شنبه است . در صحنه ای از فیلم خطاب به همسرش منصور می گوید که " شنبه را از منصور بیشتر دوست دارد ". و منصور هیچ واکنشی نشان نمی دهد و تنها در فکر کسب خانه حامد و به دست آوردن دل هنگامه است .
اگر این فیلم از تلویزیون ارزشی ایران پخش نمی شد و اگر یک فیلم هالیوودی بود همین یک جمله هزاران معنی دیگر می داد و رفتار منصور به عشق پیری تعبیر می شد. جالب اینجاست که کسانی که سنگ غیرت به سینه می زنند و بر سر کتاب آخر مارکز غوغا به راه می اندازند در اینجا سکوت پیشه می کنند و شاید لذت هم می برند .
واقیعت این است که هر کسی خواننده کتابهای گابریل گارسیا مارکز نیست و تنها قشری فرهیخته و کتابخوان (درصد اندکی از جامعه که شاید تنها به تعداد تیراژ پنج هزارتایی کتاب باشند ) آن را می خوانند ، اما مخاطبان چهار خونه به وسعت کل ایران و در مقیاس میلیونی و با تاسف فراوان در رده سنی 8 الی 18 ساله می باشند . ظاهرا کلیه مخاطبان فیلم دانش آموزان دبستانی و راهنمایی هستند و این فیلم جز بد آموزی برای آنها هیچ ندارد .
در صحنه دیگری که چند وقت پیش پخش شد ، خاطره شوهر دادن دختر بزرگتر خانواده پخش می شد که روی دست پدر و مادرش مانده بود و به هر کور و کچل و آشغالی به زور حاضر بودند او را بدهند . هر چه سعی کردم بفهمم کجای این صحنه خنده دار است و یا آنکه پیام مثبتی دارد موفق نشدم . این سکانس جز خرد کردن شخصیت دختران تحصیل کرده و احمق نشان دادن والدین هیچ مفهوم دیگری نداشت . گویا نویسنده سکانس از جمله کسانی می باشد که بر این اعتقادند دختر را باید 7 سالگی به خانه بخت فرستاد ( هر چند شوهر 50 ساله باشد ) و دق دلی اش را از اوضاع امروز اینگونه خالی کرده است . از طرفی پدر و مادر در دنیای واقعی با عشق و علاقه فرزند خود را بزرگ می کنند، در حالی که در این سریال فرزندان در واقع انگلهایی هستند که باید از سر باز شوند و از سوی دیگر هرچند حامد حضور ندارد ولی کاملا مشخص است که منصور و همسرش بین او دخترانشان فرق می گذارند .
همه شخصیتهای سریال هم کاملا مادی و طماع و حریصند و دائم سر یکدیگر را کلاه می گذارند ، که مشمئز کننده ترین نوع رابطه بین منصور و شکوه می باشد .
آموزش غیر مستقیم غیبت و بدگویی و تهمت و افترا هم بخش عمده ای از زمان هر قسمت را به خود اختصاص می دهد .
دیالوگهای فیلم هم آشفته و هذیان گونه است . هیچ انسجامی بین آنها وجود ندارد و خط داستان دائما گم می شود و شخصیتها کاملا مذبذب هستند . کل مجموعه بیشتر شبیه یک خواب آشفته است تا یک کار طنز . دوست وبلاگ نویسی که در ایتالیا ساکن است نوشته است شبی که سرما خورده بود به گمان اینکه یک فیلم طنز حالش را جا می آورد به تماشای 4 خانه که از شبکه ماهواره ای جام جم پخش می شده ،می نشیند . در پایان فیلم نه تنها حالش بهتر نمی شود ، بلکه به خاطر دیالوگهای پریشان فیلم و جیغ زدنهای مادرجان ( خانم جمالی ) دچار تب و هذیان نیز می شود .
واقعیت این است که ساختن فیلم طنزی که بدون نصیحت مستقیم و یا شعار دادن یک زندگی سالم و شاد را به نمایش بگذارد غیر ممکن نیست و فیلم سینمایی "ماه منیر " به کارگردانی "شهره لرستانی " که بعد از ظهر عید فطر از شبکه تهران پخش شد ، یک نمونه موفق بود که در بین خیل برنامه های آبکی داخلی و فیلم و سریالهای قیچی خورده خارجی گم شد .
یه چاق و لاغر سوار یه نیسان شیک مدل بالا ییهو جلوی دو تا جوون فلک زده رو میگیرند و
و با اون ها عین گاو!! رفتار میکنند،هیچ. الکی موتورشون رو هم میذارن پشت ماشین. اونم بدون اینکه هیچ مشکلی داشته باشن.
احتمالا اینم یکی از اون طرح های با حال نیروی انتظامی است!
آخرین باری که نوانکو کانو پیراهن ارسنال را پوشید کی بود؟آنچه مسلم است اینکه هواداران توپچی ها خاطره حضور مهاجم نیجریه ای در لندن را از یاد برده اند پیمان یوسفی در بازی ارسنال و واتفورد 40 دقیقه ادبایور را کانو خطاب کرد و وقتی او را در جریان تماس های تلفنی مردم قرار دادند گفت(واقعا عذر میخوام اسم این اقا ادبایور است کانو دیگر در ارسنال بازی نمیکند) ادامه مطلب...